كلمات جديد پرشان
عزيزم طوطي شدي مامان هر چي بهت مي گيم خيلي شيرين ادا مي كني موقع غذا كه مي گي ادي ميخوام با ماد يعني همون ماست. به توپ مي گي پوت، بغل و هر كلمه اين كه بهت مي گيم رو تكرار مي كني. فداي تو
نویسنده :
مامان پریسا
9:36
عزيزم بالاخره شير شب هم تموم شد
نفس مامان برنامم اين بود كه بعد از دوسالگي اين شير شب رو هم قطع كنيم و ديگه شما آقا شدي و بزرگ شدي و نگي مه ميخوام . متاسفانه يا شايد هم خيرتي بود دوباره بدن مامان كهير پاشيد درست موقعي كه شما بيست و سه ماه و دو روز داشتي و من مجبور شدم برم دكتر و يك سري دارويي رو به من داد كه براي سلامتي شما ضرر داشت خلاصه با كمك و همياري هميشگي بابا حميدت كه شبها براي تو قصه مي گه و تو رو حسابي سرگرم مي كنه الان پنج شبه كه شما ديگه شير مامان رو نمي خوري اميدوارم اين مرحله هم مثل بقيه مراحل زندگي به خوبي بگذره. دوستت دارم
نویسنده :
مامان پریسا
9:34
چند روز سخت البته با نتيجه شيرين
پرشان بيست و يك ماهه مي شود
عشقم زمان به سرعت مي گذره و تو داري دنيايي از عشق مي شي خيلي خيلي شيرين شدي حرفهاي خوشگل مي زني ما رو روز به روز شيفته تر مي كني. مي بوسمت ...
نویسنده :
مامان پریسا
20:00
چند تا عكس از پرشان خوشگلم و بابا حميدش در بيست و دو ماهگي
عزيزم اينجا با بابا حميد رفتي پارك چند تا عكس تو خونه ...
نویسنده :
مامان پریسا
19:58
ني ني پارتي خونه درسا خوشگله
عزيزم ؛ من رو ببخش يه چند وقتيه نرسيدم وبلاگت رو آپ كنم. عزيز دلم من و تو سي خرداد بالاخره يه ني ني پارتي رفتيم خونه درسا كوچولو كه انصافا مريم جون خيلي زحمت كشيده بود و خيلي خوش گذشت . بعدا برات چند تا عكس مي زارم. همه دوستامون رو هم از نزديك ديديم و بهمون خوش گذشت. دوستت دارم خوشگلم ...
نویسنده :
مامان پریسا
19:53
پرشان در شمال
پسر قشنگم عزيز دلم كه انقدر شيرين شدي براي بار دوم با تو رفتيم شمال اين دفعه خيلي خيلي بهت خوش گذشت حسابي آب بازي كردي لب دريا رفتي ماسه بازي كردي. اون استخري كه خاله سميرا برات فرستاده بود رو پر از آب مي كردي و حسابي آب بازي كردي. راستي انقدر بهت خوش گذشت كه شروع كردي به حرف زدن به خاله سيما مي گي آلاااااا كه اون غش مي كنه برات به غذا مي گي آدي به توپ مي گي توپ به ماست مي گي مات دريا رو هم مي گي و همه اين كلمه ها رو انقدر شيرين ادا مي كني كه دل آدم ضعف مي ره برات . خدا رو شكر خيلي پسر خوبي بودي اصلا ما رو اذيت نكردي تو صندلي ماشينت هم نشستي ما هم قول مي ديم حالا كه خوشت اومد تو رو بيشتر ببريم دريا. خدايا پسرم رو به...
نویسنده :
مامان پریسا
8:53
به دنيا اومدن هيما
پرشان جون من و تو با ماماني و خاله سيما رفتيم جشن به دنيا اومدن هيما كوچولو خيلي خوب بود و به شما هم خوش گذشت انشاالله زير سايه فائزه جون و پدرش و كنار برادرش نيما ايام خوشي رو سپري كنه. راستي بابا حميدت هم چون مشهد ماموريت بود نتونست بياد. بوس براي پرشانم
نویسنده :
مامان پریسا
8:49