پرشانپرشان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

پرشان

ادامه درمان دلدرد

عزيزم؛ مامان فدات بشه بالاخره شربت مترونيدازول كه دكتر صيقلي برات نوشت تا حدودي روي شما اثر مثبت داشت ايشاالله كه ديگه هيچ وقت هيچ دردي نداشته باشي.   قربونت بره مامان
30 تير 1392

پرشان و بازي

عزيزم خدا رو شكر اين روزها خيلي پيشرفت كردي و گاهي اوقات با بابا حميد عكسها و فيلمهاي كوچولوييت رو مي بينيم و باورمون نميشه كه تو به اين سرعت داري بزرگ مي شي ماشااللههههههه. خوشگلم ديگه مثل قبل كه مي رفتيم پارك و موقع سرسره بازي اگر كسي بازي مي كرد بالا نمي رفتي نيستي و كلي با بچه ها بازي مي كني بهتر باهاشون دوست مي شي آره عزيزم اينا نشون مي ده داري بزرگ مي شي. بعد از ظهرها معمولا دو ساعتي با بابا حميد مي ري پارك و خيلي هم دوست داري. پرشان راستي تا حالا بهت گفتم كه تو به آب مي گي با آخه عزيزم چرا برعكس مي گي خيلي دوست دارم. دندوناي نيشت هم كه ديگه چيزي نمونده بزنه بيرون راحت بشي ببينم ديگه بعد  از اون خوب مي جوي يا نه؟ خيلي دو...
21 خرداد 1392

واما از شير گرفتن پرشان سخت‌ترين كار براي مادر

عزيز دلم  بالاخره ديگه تصميم گرفتم كم كم از شير بگيرمت چون هم داره وابستگيت زياد مي شه هم ديگه كم كم وقتش رسيده.   نوزده ماه و بيست و سه روزت ديگه تصميم گرفتم شير روز رو قطع كنم و فقط فعلا شبها بهت شير بدم. خلاصه كلي برات توضيح دادم كه مامان جون شما ديگه بزرگ شدي و تو روز نبايد شير بخوري فقط شبها مي توني شير بخوري ........ تو هم كه انقدر ماهي با سرت گفتي باشه ولي خوب خيلي برات سخت بود چون عادت داشتي تا از سركا مي اومدم مي اومدي كه شير بخوري اما الان تا مي ياي بغلت مي كنم و يك كمي باهات راه مي رم تو  هم هي يادت مي افته من هم بهت مي گم شب خدايا كمك كن من و پرشان بتونيم موفق بشيم. خلاصه الان حدود يك ماه از اين تصميم گذش...
30 ارديبهشت 1392

روز مادر

پرشانم   بدون تو بهترین هدیه خدا به من برای روز مادری    و به همین دلیل از خدای مهربونم خیلی متشکرممممممممممم خدایا به خاطر این پرشان بهشتی شکرت می کنم و دوستت دارم
30 ارديبهشت 1392

دومين آرايشگاه رفتن پسرم

پرشانم برای بار دوم رفتیم کوکی دوباره گریه کردی و بغل بابا حمید موهات کوتاه شد دوباره خیلی خوشگل شدی عزیزم خلاصه من و بابا حمید تصمیم گرفتیم وسایلت رو از آرایشگاه بگیریم تا یه جای دیگه ببریمت شاید کمتر گریه کنی. دوستت دارم
30 ارديبهشت 1392

بیست ماهگی پرشان کوچولو

پرشانم بیست ماهه شدی و روز به روز باکارهات دل ما رو بیشتر آب می کنی فدای چشمات دیگه تقریبا می تونی کامل منظورت رو به ما برسونی که چی می خوای و به زبون خودت حرف می زنی انقدر قشنگ مامان و بابا می گی که دل ما باست ضعف می ره.   دندون که همون دوازده تا قبلی رو داری نیشهات هم دارن در میان که خیلی اذیتت می کنن . دلدردت با این قطره خدا رو شکر بهتره.    می بوسمت
30 ارديبهشت 1392

پرشان در آبعلي

پرشان جونم  تصمیم گرفتیم با بابا حمید و مامانی و بابایی وخاله سیما بریم آبعلی یک شب هم بخوابیم . خلاصه به تو که خیلی خدا رو شکر خوش گذشت حسابی بدو بدو کردی و ما رو هم اذیت نکردی تلکابین سوار شدی قایق سواری کردی و حسابی بازی کردی.   دوستت دارم
30 ارديبهشت 1392

پرشان در کارگاه مادر و کودک اردیبهشت

پسرم  ترم یک کارگاه مادر و کودک اردیبهشت رو با هم گذروندیم دوستای خوبی پیدا کردی کارها و شعرهایی که یادت می دادند رو ماشالله خوب یاد می گرفتی اما اونجا هیچ چی از خودت بروز نمی دادی ولی تو خونه هر کدوم رو ازت می پرسیدم بلد بودی حالا می خوام یک کارگاه نزدیک خونمون پیدا کنم که خیلی تو مسیر اذیت نشی عزیزم. پسرم اینجا رنگ آبی رو ریخته بودی تو صورتت ...
30 ارديبهشت 1392

بوسه هاي پرشان

پرشانم مي دونستي هيچ چيزي تو دنيا مثل بوسه هاي تو برام لذت بخش نيست........ نمي دوني چه احساس قشنگي رو به من منتقل مي كني ....تو هنوز بوي فرشته ها رو مي دي بوي شير مي دي بوي بهشت مي دي   جديدا هم كه ياد گرفتي ماچ مي كني اونهم ماچ صدادار ديگه از بوسه دراومدي الهي قربونت برم كه بهترين احساس دنيا رو به من منتقل مي كني فقط مواظب باش با اين كارات نخورمت   دوستت دارمممممممممممممممم
29 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرشان می باشد