سرما خوردگي مشكوك
پسر شيرينم؛
ماشالله اين روزها خيلي نازتر شدي. درواقع انگار بزرگتر شدي مي توني بشيني كنارمون و با صداهايي كه از خودت در مياري انگار با ما حرف مي زني. عزيزم از وقتي تقريبا هفت ماهت تموم شد هر از گاهي به خصوص شبها توي خواب و بيدار ماما مي گي و من كلي كيف مي كنم......
بگذريم
خوشگلم بيستم فروردين يعني دقيقا شما هفت ماه و نيمه بودي كه تو خوشگلم تب شديدي كردي فرداش با بابا حميد برديمت دكتر دكتر تشخيص التهاب گلو رو داد و سرما خوردگي ولي شما سه روز تمام بدنت داغ بود و تب مي كردي از شانس بدمون بابا حميد هم رفت ماموريت من هم دو روز و نيم مرخصي گرفتم و پيش شما موندم . خلاصه يك شبش كه ديگه از همه بدتر بود و شما تا صبح بي قراري و گريه كردي فرداش تنت شروع كرد به بيرون ريختن من و مامان مشكوك به سرخجه شده بوديم كه با دكترت تماس گرفتيم و گفت اين ويروس روزئولا هست كه داروي خاصي هم نداره .
خلاصه منتظر شدم بابا حميد كه از ماموريت اومد دوباره شما رو برديم دكتر كه دكتر همون تشخيص روزئولا رو داد و گفت داروهات رو قطع كنم.
خدا رو شكر الان خيلي بهتري تقريبا دونه ها كمرنگ شدند پسر شيرينم ديشب كلي خاله سميرا و خاله سيما رو با صدات كه مي گفتيم بترسونشون و مي گفتي اوووووووووو حال كرديم.
راستي از كيبورد لپ تاپ هم خيلي خوشت مي ياد و دو دسته مي زني روش .
عزيزم دوباره دلم برات تنگ شد
دوستت دارم خيلي زياد
بوسسسسسسسسسس