پرشانپرشان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

پرشان

براي عشقم

1393/4/15 14:58
نویسنده : مامان پریسا
812 بازدید
اشتراک گذاری

عزيز دلم

ديشب خيلي به من خوش گذشت انقدر بغلت كردم و بوسيدمت و بوييدمت و غل خورديم و خنديديم كه...

صبح كه  داشتم فكر مي كردم بايد بيشتر از اين از اين روزها باهات داشته باشم ...

 

دييشب يك سر توي خواب مي گفتي مي ترسم قلبم فشرده مى شد و خوابوندمت كنار خودم. دستهاى داغ و کوچکت رو دور گردنم حلقه كردي. بهت گفتم " هر وقت خواستى مى تونى بیاى بغل من، هر وقت که خواستى..." خوابت برد مگه همه اش چند سال دیگه تو آغوش من جا مى شي پسرم، پسر جانم؟

 

دوستت دارم

پسندها (2)

نظرات (1)

بابا حمید
16 تیر 93 23:25
پرشان عزیزم: آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی، اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم، اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است، صبور باش و درکم کن؛ یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم، برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم؛ وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن؛ وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم، با تمسخر به من ننگر؛ وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظهام یاری نمیکند، فرصت بده و عصبانی نشو؛ وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند، دستانت را به من بده، همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرشان می باشد