پرشانپرشان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

پرشان

پرشان مامان خیلی ناراحته

عزیزم، دلبندم، کم کم داره شمارش معکوس برای رفتن به سرکار مامان پریسا نزدیک می شه بله دقیقا یک هفته دیگه این موقع باید سرکار باشم البته خدا رو شکر به خاطر ساعت شیردهی می تونم ساعت سه و ربع از شرکت بیام بیرون ......... عزیزم مطمئن باش اگر ببینم اذیت می شی قید این ده سال سابقه کار رو می زنم و می شینم توی خونه کنار شما ولی مطمئن باش برای رفاه بیشتر به خصوص تو گل پسرم می خوام کارم رو ادامه بدم. امیدوارم تو هم اذیت نشی و مامانی رو هم اذیت نکنی .........خوشگلم من خیالم راحته که مامانی حتی از من هم بهتر از تو نگهداری می کنه امیدوارم که دوتامون بتونیم بعد از شش ماه که همش پیش هم بودیم با این شرایط جدید کنار بیایم. عاشقتم می بوسمت پرشان کوچو...
29 بهمن 1390

سی دی بی بی انیشتین

انیشتین کوچولو، بابا حمید برای شما بسته سی دی بی بی انیشتین خریده تا شما روزی چند دقیقه نگاه کنی .....عزیزم چون برای چشمهای خوشگلت ضرر داره می گم چند دقیقه دست بابا جون درد نکنه... بوس برای پرشان کوچولو ...
28 بهمن 1390

خداحافظی با خاله سمیرا

پرشان جونم، پانزدهم دی ماه که شما چهار ماه و ده روزه بودی خاله سمیرا و عمو اسماعیل ایران رو ترک کردند... مامان پریسا خیلی ناراحت شد و دلتنگ خاله!!!! اما بیا براشون دعا کنیم که زندگی خوب و موفقتری از اینجا براشون رقم بخوره انشاالله دوستت دارم کوچولو ...
27 بهمن 1390

کارهای جدید گل پسر

خوشگلم، چهارماهگیت که تموم شد، کم کم شروع به کارهای جدیدتری کردی داری شیطون می شی ها گل پسرم کمرت رو دیگه کامل از روی زمین بلند می کنی......به پشتی تکیه می دی و دوست داری بشینی........بلندتر صحبت می کنی..........دوست داری همش پیشت بشینیم تا بلند می شیم داد می زنی..........مهمتر از همه دیگه عروسک هات رو که میارم پیشت دستت رو دراز می کنی که بگیریشون و خلاصه همه چیز رو می خوای توی دهن خوشگلت بکنی عزیزم.......... آب دهنت هم که یک دو هفته ای هست که زیادتر شده که مال دندونات عزیزم باید یک کمی دردش رو تحمل کنی تا اون دو تا مروارید خوشگل که از زیر لثه هات پیداست دربیاد. عزیزم با کمک ما می تونی یک کمی غلت بزنی و دمر بشی.........تازه دستهای...
27 بهمن 1390

و اما واکسن چهارماهگی

عزیز دلم، می دونم خیلی اذیت شدی اما پسرم مثل معنی اسمت شجاع باش و بدون این واکسن ها برای سلامتی شما لازمه و گرنه مطمئن باش من و بابا حمید سعی می کنیم نزاریم هیچ وقت شما دردی رو حس کنی... پسر خوشگلم صبح با خوشحالی از اینکه هم من و هم بابا حمید پیشت بودیم بیدار شدی و فکر کردی داریم می ریم بیرون بگردیم............الهی فدات بشم خیلی درد داشت می دون عزیزم از واکسن دو ماهگی خیلی بیشتر درد داشت و خیلی بیشتر اذیت شدی ........ شب بدی رو من و شما و مامانی گذروندیم تبت خیلی بالا بود مرتب بهت استامینوفن می دادیم من و مامانی تا شش صبح بالای سرت بیدار بودیم و تبت رو چک می کردیم که خدایی نکرده تبت بالا نره کامل لختت کرده بودیم اما تو داغ داغ ب...
27 بهمن 1390

اولین مسافرت پرشان کوچولو

عزیزم، بالاخره تصمیم گرفتیم با بابا حمید و شما پسر کوچولومون اولین مسافرتمون رو بریم. بله رفتیم دیدن مامان جون و آقاجون . پسرم شما خیلی پسر خوبی بودی ولی کلا به نظر من و بابا حمیدمسافرت توی این سن خیلی سخت بود شانس ما هم هوا خیلی سرد بود. بعدش هم که برگشتیم تا دو سه روز شما یک کمی بدقلقی می کردی و کمی سرفه هم می کردی اما خدا رو شکر زودخوب شدی.     ...
24 بهمن 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرشان می باشد