پرشانپرشان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

پرشان

یک ماهگی پسر نازم

1390/10/28 15:14
نویسنده : مامان پریسا
343 بازدید
اشتراک گذاری

 خوشگلم،

می خوام خاطره یک ماهگیت رو برات بنویسم، ده روز اول رو می خوام خیلی خلاصه برات بگم چون اصلا دستم به نوشتن نمی ره بدترین روزهای این مدت که با هم بودیم همین ده روز بود ولی خدا رو صد هزارمرتبه شکر که تموم شد و شادی ما هم شروع شد.

پسرم بعد از مرخص شدن از بیمارستان و رفتن به خونه مامانی که توی پست قبلی کامل برات توضیح دادم قرار بود دو روز بعد یعنی هشتم شهریور دوباره به بیمارستان مراجعه کنیم که دکتر نوزادان شما پسر خوشگلم رو چک آپ کنه. خلاصه متاسفانه تا دکتر شما رو دید گفت زرذی داری زردیت هم بالاست.من به همراه بابا حمید و مامانی به بیمارستان رفته بودم خلاصه رفتیم و براتون آزمایش گرفتیم دیدیم بله زردیت  16بود پسرم.خیلی ناراحت بودیم که باید پسرم دو روز توی بیمارستان بستری باشه خلاصه بابا حمید برام اونجا اتاق گرفت که کنارت باشم خودش هم تا جایی که مقدور بود کنارمون موند. خلاصه بعد از دو روز قراربود مرخص بشیم یعنی زردی شما اومده بود زیر ده که گفتند ازت آزمایش ادرار گرفتن و شما عفونت ادراری داری و باید پنج تا هفت روز دیگه توی بیمارستان بستری باشی وای پسرم الان که اینها رو دارم برات می نویسم باز اشک از چشمهام جاری شد آخه نمی دونی چه روزهای بدی بود فکر کن من با اون همه درد بخیه هنوز خوب سر پا نشده بودم که مجبور بودیم باز هم توی بیمارستان بمونیم هممون خیلی ناراحت بودیم ولی باید به خاطر سلامتی تو این کار رو می کردیم. خلاصه خیلی روزهای سختی بود همین که وارد ان آی سی یو می شدم و تو رو توی دستگاه می دیدم اشک می ریختم و وقتی بغلت می کردم خیلی دلم برات می سوخت چون که پنج شش روز بیشتر نداشتی و باید آنتی بیوتیک می گرفتی.هر چی بابا حمید هم دلداریم می داد دست خودم نبود فایده ای نداشت.به هر حال بگذریم خدا رو شکر می کنم که اون روزهای سخت تموم شد و الان الحمدالله سراسر شادی رو با تو تجربه می کنم...

پسرم بند نافت روز ششم تولدت توی همون بیمارستان افتاد که گیره اش رو برات یادگاری نگه داشتم راستی عزیزم لباس بیمارستان و پتوت رو هم برات یادگاری نگه داشتم تا اگه دلت خواست به بچه مثل خودت نازت بدی....

عزیزم توی این یک ماه که به نظر خیلی پسر ساکت و آرومی هستی خدا تو رو برای ما نگه داره.....

راستی قطره آ+د رو از روز پانزدهم تولدت می خوری و یک کم هم دلدرد داری که انشاالله زودتر دلدردهات هم خوب می شه...

پسرم توی یک ماه اول قدت به 54 و وزنت به 4400رسید ماشالله به پسر نازم.........قلب

راستی گل پسرم به خاطر نذر مامانی توی یک ماهگیت یک روز با بابایی و مامانی بردیمت امامزاده داوود

عزیزم عاشقانه دوستت دارم مواظب خودت باش من و بابا حمید همیشه حمایتت می کنیمماچماچ

 عزیزم چند تا از عکسهای یک ماه اول زندگیت رو برات یادگاری توی وب لاگت می زارم.........

اولین خنده پسرم(البته در بیداری)

پای کوچولو و چروک خورده پرشان

سی روزگی پرشان

 نیم ساعت بعد از به دنیا اومدن

اولین باری که پرشان چشمهاش رو باز کرد

اولین باری که بابا حمید پرشان رو بغل کرد

شانزدهمین روز زندگی گل پسرم

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

sima
28 دی 90 20:35
khaale ghorboonet bere aziizae delaaam kheilii maahiiiiiiiii
آذرخش
28 دی 90 20:50
وای خدا .... این آقا پسر جنتلمن رو ببین. عکسای دومادیت رو ببینیم مرد
سمیرا
7 بهمن 90 8:12
تا حالا پسر به این خوشگلی و خوش تیپی ندیدم مامان پرشان این عکسهای اقو رو زودتر بگذار و اپدیتش کن دیگه . پرشان کوچولو عاشقتم.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرشان می باشد