خلاصه ای از نه ماه انتظار
عشق من پرشان،
اینکه موضوع رو گذاشتم نه ماه انتظار واقعا انتظار بود. انتظاری شیرین همراه با کمی استرس البته همیشه دلداریهای بابا حمید من رو آروم می کرد اما تا وقتی که من تو رو صحیح و سالم توی بغل نگرفته بودم مثل همه مامانهای دیگه این استرس رو داشتم.
عزیز دلم،
این نه ماه شیرین رو هیچ وقت از یاد نمی برم.یکی از بهترین دوره های زندگی مشترکم با بابایی همین نه ماه بود.
همش خاطره، خاطره هایی که لحظه لحظه هاش رو کامل توی ذهنم ثبت کردم.وای از اون سونوگرافی های با استرس ....لحظه های شنیدن صدای قلب مهربونت.....آزمایشهای دوره بارداری....قشنگ ترین لحظات و به یاد موندنی ترین لحظات تکون خوردنت بود عزیزم که فکر کنم همیشه دلم برای اون لحظات تنگ می شه........وای از اون موقع هایی که سکسکه می کردی....دوباره یاد اون روزها اون حس قشتگ رو برام تداعی می کنه...........
پسرم مامان پریسا توی این مدت بیست کیلو وزن اضافه کرد، ورمم انقدر زیاد بود که انجام کارها برایم خیلی سخت بود،مخصوصا اینکه تا سه هفته مونده بود که شما به دنیا بیای سر کار می رفتم.انگشتهای دستم سِر شده بود و گزگز می کرد، هفته های آخر دیگه خوابیدن هم برام سخت شده بود و خوابم نمی برد.
اما اصلا مهم نبود، فکر دیدن تو همه این شرایط رو برام بی معنی می کرد............
پسرم توی این مدت که شما توی دل مامان جا باز کردی من و بابایی دو سه تا مسافرت کوتاه هم رفتیم. که بیشتر از همه محمودآباد ویلاهای اداره بابا اینا خیلی به من خوش گذشت. اون موقع شما بیست و نه هفته داشتی،میدونم که حتما به شما هم خیلی خوش گذشته چون مامان اونجا حسابی استراحت می کرد.